مهدیا خانم مهدیا خانم ، تا این لحظه: 9 سال و 8 ماه و 23 روز سن داره
زندگی مامان و بابازندگی مامان و بابا، تا این لحظه: 13 سال و 1 ماه و 26 روز سن داره

دختر نازم / مهدیا جان /

مراسم مجمع بزرگداشت حضرت علی اصغر (ع)

دیروز برای شرکت در مراسم مجمع بزرگداشت حضرت علی اصغر (ع) به همراه عمه و فاطمه ، زن عمو و محمد کسری و محمد صدرا و مادر جون رفتیم مسجد قمر بنی هاشم نزدیک خونه مادر جون اینم عکسهای مربوط به مراسم     مهدیا جان شما بیشتر خواب بودی چون صبح زود بیدار شده بودی ...
10 آبان 1393

تصاویر روز دختر

  مهدیا جان روز دختر شما 16 روزه بودی شب قبل برای اولین بار رفته بودی خونه بابا جون ( پدر بابا محمد )   تو روز دختر مامان جون برای شما و فاطمه جشن گرفت و رفت کیک خرید   عمو ابوالفضل ( شوهر عمه ) برای شما ها دو تا سنجاق سر خرید بابا محمد هم نفری یو دونه عروسک باربری مامان جون هم به هر کدومتون 10 هزار تومان پول داد       ...
5 مهر 1393

محتاج دعا

  مهدیا جان امروز یکم حال نداری  فکر کنم دل درد یا دل پیچه داری از ظهر بهاینطرف درست نخوابیدی  برات دعا خوندم که زودتر خوب بشی  خدا یا دخترم رو به تو میسپارم 
24 شهريور 1393

خاطرات 1

مهدیا جان  ماه پیش این موقع تو داخل تخت خودت تو بیمارستان بودی کنار من و مامان جونی ( حاج خانم ) و من اون شب هر کاری کردم تا صبح خوابم نبرد یعنی در واقع تا فردا شبش بیدار بودم  مامان جان حدود ساعت 2 بود که گریه کردی و مامان جونی تو رو گذاشت رو تخت من و کنارم و تو آروم گرفتی چند ساعتی پیش من بودی تا اینکه خانم پرستار اومد به من سر بزنه و گفت باید بچه داخل تخت خودش باشه اون موقع خواب بودی و مامان جونی شما رو گذاشت داخل تخت نوزادان بیمارستان  شب سختی بود چون هم درد داشتم و هم کمپرس یخ روی شکم داشتم و هر از چند گاهی خانم پرستار می آمد و شکم من رو فشار میداد و دلم میخواست فریاد بزنم  ولی چون تخت کناریم خ...
23 شهريور 1393