مهدیا خانم مهدیا خانم ، تا این لحظه: 9 سال و 7 ماه و 19 روز سن داره
زندگی مامان و بابازندگی مامان و بابا، تا این لحظه: 13 سال و 22 روز سن داره

دختر نازم / مهدیا جان /

مهدیا دختر ناز من

وَإِن يَكَادُ الَّذِينَ كَفَرُوا لَيُزْلِقُونَكَ بِأَبْصَارِهِمْ لَمَّا سَمِعُوا الذِّكْرَ وَيَقُولُونَ إِنَّهُ لَمَجْنُونٌ

 

مهدیا جان در روز 22 مرداد  1393 ساعت 20:15

در بیمارستان لاله تهران به دنیا آمد 

 

وزن هنکام تولد : 2920

قد هنگام تولد : 47

دور سر هنگام تولد : 33

نام پزشک مادر : خانم دکتر زرین آجودانی

نام پزشک مهدیا : دکتر صالحپور

 

تصویر ساعتی بعد از به دنیا آمدن

مطلب جديد سال جديد

        سلام  خوبيد ممنون از دوستاني كه تو اين مدت به ما سر زدن و سراغ ما رو گرفتن اين مدت ماماني نتونست بياد و در خدمت وبلاگ من باشه  توي بهمن ماه كه ريه هاي من (مهديا خانم ) مريض شده بودند و من يك هفته بيمارستان قائم  كرج بستري بودم براي سال جديد هم بابايي يك خونه جديد و نو خريد و ماماني رو حسابي در گير خونه جديد كرد خونه ي جديد هم اينترنت نداره 😔😔😔😔😔   ...
19 تير 1395

عکس مهدیا جان 8

سلام  ما اومدیم با یک سری عکس جدید         این عکس ژست گرفتن من هست موقعی که مامان میگه عکس عکس     این هم آخرین قسمت فصل 2 خندوانه برنامه مورد علاقه من     این عروسک نیلوفر خاله هست آقا رامین که من دارم پوشکش می کنم و بعد از شیر دادن دهانش رو پاک می کنم     این هم مراسم مجمع بزرگداشت حضرت علی اصغر (ع) با آرمین خان     بعد مراسم هم رفتیم پارک .     این هم روز آش پختن مادر جون     نقاشی کشیدن من من عاشق مداد رنگی هام هستم   ...
13 آبان 1394

سال دوم زندگی مهدیا خانم

         با سلام بعد از تصاویر تولد وقت نشد که بیایم      حالا با سری عکس های جدید آمدیم اول بعد از تولد یعنی پنج شنبه بعدش با اکرم خاله ای نا رفتیم مسافرت به گلپایگان   اینجا هم بازی من با اسباب بازی های آتنا دختر عموی هلیا ( دختر خالم ) و سوار بر موتور عمو حسین روی درخت باغ آقاجون علی و هلیا این هم بلال هایی که ما از گلپایگان آوردیم خاله بازی من با اسباب بازی های خودم   اینم عکس های پارک رفتن و سوار بر اسباب بازی های برقی شدن با خاله ها هم رفتیم پل طبیعت   و اینک من و عروسک مورد علاقم جناب خان   ...
22 مهر 1394

تولد يک سالگی با تم زنبوری

با سلام                       چند وقتی نبودیم مامان درگیر کارهای تولد بود.                آخه همه رو خودش با کمک خاله ها و مامان جونی درست کرده بود         از چند روز قبل کارت ها رو چاپ کرده بودیم و همه رو جمعه قبل به دست مهمون ها رسوندیم مامان و من ( مهدیا خانم ) از 3 روز قبل خونه مامان جونی رفته بودیم که کارهای نهایی رو انجام بدیم صبح خاله جون ( اعظم خاله ) من رو برد حموم و بعد برای ظهر من خوابیدم که برای جشن خسته نباشم و این هم ت...
27 مرداد 1394
14701 45 52 ادامه مطلب

اولین تولد مهدیا خانم

پنج شنبه اولین تولدم رو مامان و بابا برام گرفتن  کلی مهمون داشتیم و مهمونی تولد خونه باباجونی و مامان جونی برگذار شد  یعنی پدر و مادر مامان  خیلی خوش گذشت و کلی عکس و فیلم گرفتیم  مراسم تولد با تم زنبور بود که مامان برام انتخاب کرده بود و خودش تمام وسایل رو با کمک خاله ها و مامان جونی درست کردند   تصاویرش هنوز از دوربین به لب تاب ارسال نشده  در اولین فرصت تصاویر تولد زیبام رو مامان براتون می گذارد   
26 مرداد 1394

عکس مهدیا جان 7

با سلام اول از همه ببخشید که دیر آمدیم تو این مدت اتفاق های زيادی افتاده از جمله چهار دست و پا رفتن من و دندون در اوردن                    این هم عکس های جدید من          از این به بعد می تونم چهار دست و پا برم کی می تونه من رو نگه داره ؟   اینجا رفتیم خونه حنانه ای نا دو روز بود می تونستم چهار دست و پا راه برم که خونه حنانه ای نا خوردم زمین این جا هم رفتیم جیگرکی دوست پدر جون اینم من و آرمین اینم اسبم که اعظم خاله برام خریده عکس های تولد محمدصدرا پسر عموم یک خنده زیبای من عروسی...
23 خرداد 1394